-
باید از یاد ببرم
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 13:43
دیگه باید از یادببرم اون کسی رو که یه عمر به یادش بودم دیگه باید از یاد ببرم اون کسی رو که بهم میگه این حرفا همش دروغه عشق دروغه دوست داشتن حرفه.. میخوام یه سوال بپرسم،تا حالا عاشق شدی؟تا حالا کسی رو دوست داشتی؟ پس اون چیه؟اونی که وقتی میبینیش دست وپات می لرزه قلبت تاپ تاپ میکنه بی اراده میری طرفش اگه این دوست داشتن...
-
من و ؟
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 16:50
دوباره امشب با یاد توست تمام لحظه هایم دوباره شب دوباره تو ای خدا این منم تنهایم از ته دور صدا می آید کمی گوش کن آهای!!! من اینجایم.. این صدای تو نیست میدانم بازهم صدای اوست که می آید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 16:44
میشه خاطره ها هم رنگی بشه مگه نه؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 12:00
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 19:42
شاید این نیز از بین رفت خاطرات تنها چیزی که این روزها برایم باقی مانده تنها برای توزنده میمانم تنها برا تو زندگی میکنم وتنها برای تو میمیرم دوستت دارم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 19:30
-
بغض
شنبه 3 آذرماه سال 1386 18:55
تواین بغض نفس گیر دل من تو این تاریکی وسکوت امشب تواین مرداب سرد بی کسی ها تمام پیکرم در حال مرگ است تمام آرزوهایم فنا شد تمام زندگیم مانند یک برگ خزان شد به رنگ زرد به رنگ خشکسالی که تنها بانسیمی خرد میشد..
-
حسرت
شنبه 3 آذرماه سال 1386 18:42
چرا درحسرت دیدن بمانم چرا با بی کسی ها من بخوانم برای دیدنش ای کاش میشد پر بگیرم ولی افسوس هنوز روی زمینم هنوزم باورم دیدار با توست هنوزم گریه هایم با خیالت بی امان جاریست تمام عمر من بیهوده طی شد بدون تو بدون باور یک لحظه بودن در کنارت
-
انتظار
شنبه 3 آذرماه سال 1386 14:17
ساعتای بی رمق میان میرن دلتنگیای همیشگی میان اما هیچوقت نمی رن انتظار برای من یه عادته با تو بودن تو خیالم واسه من یه فرصته دل من خسته شده ازین خیال کاش بشه با تو باشم فقط یه بار
-
شب
شنبه 3 آذرماه سال 1386 14:01
هر روز به این امید پامی شم که شب بیاد آخه منمو یه شب که هیچکس نمی دونه همه ی دنیای منه، تو شبام فقط خودمم با یه دنیاآرزورویایی که همیشه داشتم اماهیچ وقت بهش نرسیدم،تو شبام منمو یه تاریکی ویه اتاق که فقط دیوارای اون صدامو میشنوه و اونو تو خودش نگه میداره،تو شبام منمو حرفای دلم که همش اشک میشه واز روی صورتم میاد پایین...
-
آه
شنبه 3 آذرماه سال 1386 13:57
از تمام تلخیای روزگار من برام چی موند به جزیه یادگار از همه عشقم چی موند بجزیه آه که با هر نفس منو میکنه آب من دعایم نیست برگشتن او من فقط میخوام تموم شه روزگار تموم شه روزگار
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آذرماه سال 1386 18:53
-
یاد من
جمعه 2 آذرماه سال 1386 14:16
مرا یاد کن در آن وقت که خورشید میدمد مرا یاد کن در آن وقت که خورشید میرود مرا یاد کن در آن وقت که امروز میرود مرا یاد کن گرچه یادم شده سردوخشک تمام وجودم به مانند یک برگ خشک مرا یاد کن ولی آهسته تر مبادا بشکند یاد من در دلت..